[اسم]

quarantine

/ˈkwɔːrəntiːn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قرنطینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: قرنطینه
  • 1.The dog was kept in quarantine for six months.
    1. سگ به مدت شش ماه در قرنطینه نگهداری شد.
[فعل]

to quarantine

/ˈkwɔːrəntiːn/
فعل گذرا
[گذشته: quarantined] [گذشته: quarantined] [گذشته کامل: quarantined]

2 قرنطینه کردن در قرنطینه نگه داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: قرنطینه کردن در قرنطینه نگه داشتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان