[اسم]

quarry

/ˈkwɑːri/
قابل شمارش
[جمع: quarries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکار صید

مترادف و متضاد prey
  • 1.The hunters lost sight of their quarry in the forest.
    1. شکارچیان (رد) شکار خود را در جنگل گم کردند.

2 معدن سنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: معدن سنگ
a slate quarry
معدن سنگ لوح
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان