Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مرافعه
2 . دعوا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
quarrel
/ˈkwɑr.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مرافعه
دعوا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اختلاف
بحث
پرخاش
تنازع
جدال
جر و بحث
داد و بیداد
دعوا
ستیزه
نزاع
شلتاق
مناقشه
مشاجره
مرافعه
محاجه
مجادله
مترادف و متضاد
argument
dispute
fight
reconciliation
1.She had a quarrel with her neighbor.
1. او مرافعه ای با همسایه اش داشت.
2.They had a quarrel over money a few months back.
2. آنها چند ماه قبل بر سر پول دعوا کردند.
[فعل]
to quarrel
/ˈkwɑr.əl/
فعل ناگذر
[گذشته: quarreled]
[گذشته: quarreled]
[گذشته کامل: quarreled]
صرف فعل
2
دعوا کردن
مرافعه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جر و بحث کردن
دعوا کردن
زد و خورد کردن
نزاع کردن
مشاجره کردن
محاجه کردن
مترادف و متضاد
argue
dispute
fight
1.I was always quarreling with my brother.
1. من همیشه با برادرم دعوا و مرافعه داشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
quark cheese
quark
quantum leap
quandary
quality
quarter
quarter note
quartet
quartette
quassia
کلمات نزدیک
quark
quarantine
quantum physics
quantum leap
quantum
quarrelsome
quarry
quart
quarter
quarter horse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان