[اسم]

quest

/kwest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جستجو

معادل ها در دیکشنری فارسی: جستجو
formal
مترادف و متضاد pursuit search
  • 1.The treasure hunter went on a quest to find an ancient gold necklace.
    1. یابنده گنج برای یافتن یک گردنبند طلای باستانی به جستجو رفت.

2 کاوش پژوهش، سفر اکتشافی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان