مترادف و متضاد
enquiry
interrogation
answer
response
to ask a question
سوال پرسیدن
1.
If you have any questions about the schedule, please feel free to ask me.
1.
اگر در مورد برنامه زمانی سوالی دارید، لطفا از من بپرسید.
2.
May I ask you a question?
2.
میتوانم از شما یک سوال بپرسم؟
the question is ...
سوال این است که ...
The question is, how much are they going to pay you?
سوال این است که آنها قرار است چه مبلغی به شما بپردازند؟
the key/awkward/open/difficult/tough question
سوال اصلی/ناجور/رک و راست/دشوار/سخت
You asked a difficult question.
تو سوال دشواری پرسیدی.
a question on something
یک سوال درباره چیزی
In the exam there's sure to be a question on energy.
در امتحان مطمئنا یک سوال درباره انرژی میآید.
the question arises ...
سوال پیش میآید ...
The question arises as to whether or not he knew of the situation.
سوال پیش میآید که آیا او از وضعیت مطلع بود یا نه.
to put a question
سوال مطرح کردن/سوال پرسیدن
He put a question to the minister about the recent reforms.
او در رابطه با اصلاحات اخیر سوالی از وزیر پرسید.
to answer a question
به سوالی پاسخ دادن
Would you please answer my question?
لطفا به سوالم پاسخ میدهی؟
کاربرد اسم question به معنای سوال و پرسش
اسم question در مفهوم "سوال" و "پرسش" اشاره دارد به جمله، عبارت و کلمهای که اطلاعات بهخصوصی را از کسی جویا میشود. مثال:
"?May I ask you a question" (میتوانم از شما یک سوال بپرسم؟)
- question به مفهوم سوال یا پرسشی است که در یک امتحان برای ارزیابی دانش کسی در رابطه با موضوعی مشخص پرسیده میشود. مثال:
".Question 3 was very difficult" (سوال 3 خیلی سخت بود.)
1.Two important questions come out of this debate.
1.
دو مشکل مهم از این بحث بهدست میآید.
question of something
مسئله چیزی
1.
Let's look at the question of security.
1.
بیایید مسئله امنیتی را بررسی کنیم.
2.
This raises the question of teacher pay.
2.
این مسئله حقوق معلمان را مطرح میکند.
کاربرد اسم question به معنای مسئله و مشکل
اسم question در مفهوم "مسئله" و "مشکل" اشاره دارد به چیزی یا کاری که نیاز به راه حل و رسیدگی کردن دارد. مثال:
".This raises the question of teacher pay" (این مسئله حقوق معلمان را مطرح میکند.)
".Two important questions come out of this debate" (دو مشکل مهم از این بحث بهدست میآید.)
3
شک و شبهه
مترادف و متضاد
doubt
certainty
without question
بدون شک
Her version of events was accepted without question.
روایت او از وقایع بدون شک پذیرفته شد.
question about
شک درباره
There's no question about my power.
هیچ شکی درباره قدرت من وجود ندارد.
to be in question
مورد شک و شبهه بودن
His ability has never been in question.
توانایی او هرگز مورد شک و شبهه نبوده است.
کاربرد اسم question به معنای شک و شبهه
اسم question به معنای "شک و شبهه" اشاره دارد به سردرگمی و عدم اطمینان در رابطه با حقیقت چیزی یا موضوعی. مثال:
".His ability has never been in question" (توانایی او هرگز مورد شک و شبهه نبوده است.)
".There's no question about my power" (هیچ شکی درباره قدرت من وجود ندارد.)
1.
Several men were questioned by police yesterday about the burglary.
1.
چندین مرد توسط پلیس دیروز درباره دزدی بازجویی شدند.
2.
The students were questioned on the books they had been studying.
2.
از دانشآموزان درباره [از] کتابهایی که خوانده بودند، پرسش شد.
کاربرد فعل question به معنای سوال پرسیدن و پرسوجو کردن
معادل فارسی فعل question "سوال پرسیدن" و "پرسوجو کردن" است. از این فعل برای پرسیدن سوالی درباره موضوعی بهخصوص از فردی بهخصوص برای بهدست آوردن اطلاعات، استفاده میشود و این فعل کاربرد رسمی نیز دارد. مثال:
".Several men were questioned by police yesterday about the burglary" (چندین مرد توسط پلیس دیروز درباره دزدی مورد سوال قرار گرفتند [بازجویی شدند].)
3.
I'm not for a moment questioning your decision.
3.
من برای یک لحظه هم به تصمیم تو شک نمیکنم.
to question whether/what …
شک داشتن که آیا/چه ...
I'm just questioning whether we need the extra staff.
من فقط شک دارم که آیا به نیروی اضافه نیاز داریم یا نه.
کاربرد فعل question به معنای زیر سوال بردن و شک کردن
فعل question در مفهوم "زیر سوال بردن" و "شک کردن" اشاره دارد به بیان شک و شبه از چیزی و یا مشکوک بودن نسبت به چیزی و اظهار عدم اطمینان به آن. مثال:
".I'm just questioning whether we need the extra staff" (من فقط شک دارم که آیا به نیروی اضافه نیاز داریم یا نه.)