[اسم]

ration

/ˈræʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جیره سهمیه

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیره
  • 1.food ration
    1. جیره غذایی
[فعل]

to ration

/ˈræʃn/
فعل گذرا
[گذشته: rationed] [گذشته: rationed] [گذشته کامل: rationed]

2 جیره‌بندی کردن سهمیه بندی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جیره‌بندی کردن سهمیه‌بندی کردن
  • 1.Eggs were rationed during the war.
    1. در زمان جنگ تخم‌مرغ سهمیه‌بندی شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان