[فعل]

to rave

/reɪv/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: raved] [گذشته: raved] [گذشته کامل: raved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با حرارت و اشتیاق صحبت کردن تعریف و تمجید کردن

مترادف و متضاد acclaim praise enthusiastically condemn criticize
  • 1.The critics raved about his performance in ‘Hamlet’.
    1. منتقدین با حرارت و اشتیاق راجع به نقش او در «هملت» صحبت می‌کردند.

2 داد و بیداد کردن داد و قال کردن، بد و بیراه گفتن

مترادف و متضاد rage rant shout storm
  • 1.She was shouting and raving at them.
    1. او داشت بر سرشان فریاد می‌کشید و بد و بیراه می‌گفت.

3 پرت و پلا گفتن چرت و پرت گفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هذیان گفتن
مترادف و متضاد babble jabber ramble
  • 1.He wandered the streets raving at passers-by.
    1. او در خیابان‌ها ول می‌گشت و به عابرین پرت و پلا می‌گفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان