[فعل]

to reassure

/ˌriəˈʃʊr/
فعل گذرا
[گذشته: reassured] [گذشته: reassured] [گذشته کامل: reassured]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قوت قلب دادن خاطر جمع کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اطمینان دادن
  • 1.he understood her feelings and tried to reassure her.
    1. احساسات او را درک کرد و سعی کرد به او قوت قلب بدهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان