[اسم]

rebel

/ˈrebl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یاغی شورشی، عصیانگر

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشوبگر یاغی شورشی عاصی
  • 1.I've always been the rebel of the family.
    1. من همیشه یاغی خانواده بوده‌ام.
  • 2.Rebels seized control of the airport.
    2. شورشیان کنترل فرودگاه را به دست آوردند.
[فعل]

to rebel

/ˈrebl/
فعل ناگذر
[گذشته: rebelled] [گذشته: rebelled] [گذشته کامل: rebelled]

2 شورش کردن نافرمانی کردن، طغیان کردن، شوریدن

  • 1.Most teenagers find something to rebel against.
    1. بیشتر نوجوان‌ها چیزی پیدا می کنند که علیه‌اش بشورند.
  • 2.The colonies rebelled and declared their independence.
    2. مستعمره‌ها شورش کردند و استقلال خود را اعلام کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان