[فعل]

to recharge

/riˈʧɑrʤ/
فعل گذرا
[گذشته: recharged] [گذشته: recharged] [گذشته کامل: recharged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوباره شارژ کردن (باطری و ...) دوباره پر کردن (باطری و ...)

  • 1.he plugged his razor in to recharge it.
    1. او ریش تراشش را به برق زد تا آن را دوباره شارژ کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان