[فعل]

to refer

/rəˈfɜr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: referred] [گذشته: referred] [گذشته کامل: referred]

1 ارجاع دادن ارجاع کردن، رجوع کردن

مترادف و متضاد consult
  • 1.The speaker referred to a verse in the Bible to support his theory.
    1. سخنران برای دفاع از نظریه‌اش به آیه‌ای در انجیل ارجاع کرد.
to refer something/somebody to something/somebody
چیزی/کسی را به چیزی/کسی ارجاع دادن
  • 1. Let us refer the dispute to the dean.
    1. بگذارید دعوا را به مدیر دانشکده ارجاع دهیم.
  • 2. Our teacher referred us to the dictionary for the meanings of the difficult words in the novel.
    2. معلممان ما را برای واژه‌های سخت در رمان به واژه‌نامه ارجاع داد.

2 خواندن خطاب کردن

مترادف و متضاد cite mention name
refer to somebody/something as something
کسی/چیزی را (به‌عنوان) چیزی خطاب کردن/خواندن
  • 1. He always referred to his father as 'the old man'.
    1. او همیشه پدرش را "پیرمرد" خطاب می‌کند.
  • 2. She always referred to Ben as ‘that nice man’.
    2. او همیشه "بن" را "آن مرد خوب" می‌خواند.

3 نامه فرستادن صحبت کردن

مترادف و متضاد speak about write about
to refer to somebody
به کسی نامه فرستادن
  • She didn't once refer to her son.
    او حتی یکبار هم به پسرش نامه نفرستاد.

4 اشاره کردن درباره کسی/چیزی حرف زدن

مترادف و متضاد mention point out talk about
to refer to somebody/something
درباره کسی/چیزی حرف زدن
  • 1. Her mother never referred to him again.
    1. مادرش دیگر هرگز درباره او حرف نزد.
  • 2. When I said that some people aren't working hard enough, I wasn't referring to you.
    2. وقتی گفتم بعضی از مردم به اندازه کافی سخت کار نمی‌کنند، درباره تو حرف نمی‌زدم.

5 اشاره داشتن

مترادف و متضاد apply to concern relate to
to refer to somebody/something
به کسی/چیزی اشاره داشتن
  • 1. The word "child" here refers to anyone under the age of 16.
    1. واژه «کودک» در اینجا اشاره به هر فرد زیر 16 سال دارد.
  • 2. This paragraph refers to the events of last year.
    2. این پاراگراف به حوادث سال گذشته اشاره دارد.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان