Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منبع
2 . معرفینامه
3 . اشاره
4 . ارجاع
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
reference
/ˈref.rəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منبع
مرجع
reference book
کتاب مرجع
Would you lend me the English reference book that you bought yesterday?
آن کتاب مرجع انگلیسی که دیروز خریدی را به من قرض میدهی؟
list of references
فهرست منابع
There is a list of references at the end of each chapter.
یک لیست منابع در آخر هر فصل وجود دارد.
2
معرفینامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معرفینامه
1.Lisa asked him to provide a reference for her.
1. "لیزا" از او خواست که برایش یک معرفینامه تدارک ببیند.
to give/write a reference
معرفینامه دادن/نوشتن
I'm sure she'll give you a good reference.
من مطمئنم که او معرفینامه خوبی برایت میدهد.
3
اشاره
reference to somebody/something
اشاره به کسی/چیزی
1. She made no reference to her illness but only to her future plans.
1. او هیچ اشارهای به بیماریاش نکرد، فقط برنامههای آیندهاش.
2. The book is full of references to her childhood in India.
2. این کتاب پر از اشاراتی به دوران کودکی او در هندوستان است.
to make reference to something
به چیزی اشاره کردن
Official reports made no reference to the incident.
گزارشهای رسمی هیچ اشارهای به حادثه نکردند.
4
ارجاع
رجوع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارجاع
رجوع
معرف
مراجعه
1.Keep the list of numbers near the phone for easy reference.
1. فهرست شمارهها را کنار تلفن برای ارجاع راحتتر نگه دار.
2.Keep these instructions for future reference.
2. این دستورالعملها را برای رجوع آتی نگهدار.
تصاویر
کلمات نزدیک
referee's assistant
referee
refer
refectory
refection
reference book
reference library
referendum
referral
refill
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان