[اسم]

reflection

/rəˈflɛkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازتاب انعکاس

معادل ها در دیکشنری فارسی: انعکاس بازتاب
  • 1.His bright smile was a reflection of his satisfaction.
    1. لبخند پرنشاط او بازتاب رضایتمندی او بود.

2 نشانه

مترادف و متضاد indication
  • 1.The fact that soldiers are on the streets is a reflection of how terrified the government is.
    1. این که سربازان در خیابان‌ها هستند نشانه این است که چقدر دولت ترسیده است.

3 تفکر تعمق، اندیشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اندیشه
مترادف و متضاد thought
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان