Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوران فرمانروایی
2 . فرمانروایی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
reign
/reɪn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوران فرمانروایی
دوران سلطنت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پادشاهی
1.the reign of Henry VIII
1. دوران فرمانروایی هنری هشتم
[فعل]
to reign
/reɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: reigned]
[گذشته: reigned]
[گذشته کامل: reigned]
صرف فعل
2
فرمانروایی کردن
سلطنت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آقایی کردن
پادشاهی کردن
حکمفرما بودن
سلطنت کردن
1.Queen Victoria reigned for over sixty years.
1. ملکه ویکتوریا بیش از 60 سال سلطنت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
reid
rehouse
reheat
rehearse
rehearsal
reign of terror
reigning
reiki
reimburse
reimbursement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان