[اسم]

rehearsal

/rɪˈhɜːrsl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمرین

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمرین
مترادف و متضاد run-through
  • 1.to have a rehearsal
    1. تمرین کردن
  • 2.We only had six days of rehearsal.
    2. ما فقط شش روز تمرین داشتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان