Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمرین
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
rehearsal
/rɪˈhɜːrsl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تمرین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمرین
مترادف و متضاد
run-through
1.to have a rehearsal
1. تمرین کردن
2.We only had six days of rehearsal.
2. ما فقط شش روز تمرین داشتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rehash
rehabilitation
rehabilitate
rehab
regurgitate
rehearse
reheat
rehouse
reid
reign
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان