Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بقایا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
remains
/rɪˈmeɪnz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بقایا
جسد، لاشه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بقایا
تهمانده
1.the remains of a Roman fort
1. بقایای دژ رومی
2.They had discovered human remains.
2. آنها بقایای بدن انسان را کشف کرده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
remaining
remainders
remainder
remain undecided
remain steady
remake
remand
remand center
remark
remarkable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان