Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باقیمانده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
remainder
/rɪˈmeɪndər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باقیمانده
بقیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اَلباقی
بازمانده
باقی
باقیمانده
بقیه
پسمانده
تتمه
مابقی
مترادف و متضاد
rest
1.I ate most of it and gave the remainder to the dog.
1. من بیشتر (غذا را) خوردم و باقی مانده را به سگ دادم.
2.It rained the first day but the remainder of the trip was fine.
2. اولین روز باران بارید اما بقیه سفر خوب بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
remain undecided
remain steady
remain in the dark
remain
rely on
remainders
remaining
remains
remake
remand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان