[اسم]

remand

/rɪˈmænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در انتظار محاکمه

[فعل]

to remand

/rɪˈmænd/
فعل گذرا
[گذشته: remanded] [گذشته: remanded] [گذشته کامل: remanded]

2 (به بازداشتگاه) برگرداندن

  • 1.After his arrest, he was remanded to Brixton prison.
    1. بعد از بازداشتش، به زندان بریکستون برگردانده شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان