[اسم]

remark

/rəˈmɑrk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نظر اظهار نظر

معادل ها در دیکشنری فارسی: سخن نکته عرض
مترادف و متضاد comment
  • 1.He made a remark about the new carpet.
    1. او درباره فرش جدید اظهار نظر کرد.
  • 2.Her remarks on the employment
    2. اظهارات او در مورد اشتغال
[فعل]

to remark

/rəˈmɑrk/
فعل گذرا
[گذشته: remarked] [گذشته: remarked] [گذشته کامل: remarked]

2 خاطرنشان کردن اظهار داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اظهار نظر کردن اظهار کردن
مترادف و متضاد comment
  • 1.He remarked that she was looking thin.
    1. او خاطرنشان کرد که او لاغر به نظر میرسید.
  • 2.She remarked on how attractive he was.
    2. او خاطرنشان کرد که چقدر او خو تیپ بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان