[فعل]

to remarry

/ˌriːˈmæri/
فعل ناگذر
[گذشته: remarried] [گذشته: remarried] [گذشته کامل: remarried]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تجدید فراش کردن دوباره ازدواج کردن

  • 1.After his wife died, he swore he would never remarry.
    1. بعد از مرگ زنش، او قسم خورد هرگز تجدید فراش نکند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان