Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تجدید فراش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to remarry
/ˌriːˈmæri/
فعل ناگذر
[گذشته: remarried]
[گذشته: remarried]
[گذشته کامل: remarried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تجدید فراش کردن
دوباره ازدواج کردن
1.After his wife died, he swore he would never remarry.
1. بعد از مرگ زنش، او قسم خورد هرگز تجدید فراش نکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
remarriage
remarketing
remarkably
remarkable
remark
remaster
rematch
rembrandt
rembrandt harmensz van rijn
rembrandt lighting
کلمات نزدیک
remarkably
remarkable achievement
remarkable
remark
remand center
remedial
remedy
remember
remembrance
remembrance day
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان