Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دارو
2 . راه حل
3 . حل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
remedy
/ˈremədi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دارو
درمان، دوا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درمان
نوشدارو
علاج
گزیر
مترادف و متضاد
medicine
treatment
remedy for something
دارو برای چیزی
an effective herbal remedy for headaches
یک داروی گیاهی موثر برای سردرد
a cold remedy
داروی سرماخوردگی
2
راه حل
چاره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاره
مترادف و متضاد
solution
remedy for something
راه حل (برای) چیزی
The remedy for the traffic problem
راه حل معضل ترافیک
remedy to something
راه حل برای چیزی
There are a number of possible remedies to this problem.
تعدادی راه حل ممکن برای این مشکل وجود دارد.
[فعل]
to remedy
/ˈremədi/
فعل گذرا
[گذشته: remedied]
[گذشته: remedied]
[گذشته کامل: remedied]
صرف فعل
3
حل کردن
درست کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاره کردن
رفع کردن
علاج کردن
to remedy something
چیزی را حل کردن
1. This situation is easily remedied.
1. این موقعیت به آسانی درست میشود.
2. to remedy a problem
2. مسئلهای را حل کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
remedial
remarry
remarkably
remarkable achievement
remarkable
remember
remembrance
remembrance day
remind
reminder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان