[فعل]

to remind

/rɪˈmaɪnd/
فعل گذرا
[گذشته: reminded] [گذشته: reminded] [گذشته کامل: reminded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یادآوری کردن

مترادف و متضاد jog someone's memory refresh someone's memory
to remind somebody about something
چیزی را به کسی یادآوری کردن
  • Could you remind Paul about dinner on Saturday?
    می‌شود شام شنبه را به "پال" یادآوری کنید؟
to remind somebody to do something
به کسی انجام کاری را یادآوری کردن
  • Remind me to post this letter.
    به من یادآوری کن که این نامه را پست کنم.
to remind somebody (that)
به کسی یادآوری کردن (که)
  • I'm sorry, I've forgotten your name. Can you remind me?
    ببخشید، من اسم شما را فراموش کرده‌ام. می‌شود به من یادآوری کنید؟
to remind somebody what/how…
به کسی یادآوری کردن چه/چطور ...
  • Can someone remind me what I should do next?
    می‌شود کسی به من یادآوری کند باید بعدش چکار کنم؟
to remind somebody + speech
به کسی یادآوری کردن + نقل قول
  • ‘You had an accident,’ he reminded her.
    او به او یادآوری کرد: «تو یک تصادف داشتی.»

2 به یاد چیزی یا کسی انداختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تداعی کردن به یاد کسی آوردن
مترادف و متضاد cause one to remember make one think of
to remind somebody of something/somebody
کسی را یاد چیزی/کسی انداختن
  • 1. She reminds me of her mother.
    1. او من را به یاد مادرش می‌اندازد.
  • 2. That song always reminds me of our first date.
    2. آن آهنگ همیشه من را یاد قرار اولمان می‌اندازد.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان