Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . یادآوری کردن
2 . به یاد چیزی یا کسی انداختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to remind
/rɪˈmaɪnd/
فعل گذرا
[گذشته: reminded]
[گذشته: reminded]
[گذشته کامل: reminded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
یادآوری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تذکر دادن
چیزی را به خاطر کسی آوردن
خاطرنشان کردن
یادآوری کردن
مترادف و متضاد
jog someone's memory
refresh someone's memory
to remind somebody about something
چیزی را به کسی یادآوری کردن
Could you remind Paul about dinner on Saturday?
میشود شام شنبه را به "پال" یادآوری کنید؟
to remind somebody to do something
به کسی انجام کاری را یادآوری کردن
Remind me to post this letter.
به من یادآوری کن که این نامه را پست کنم.
to remind somebody (that)
به کسی یادآوری کردن (که)
I'm sorry, I've forgotten your name. Can you remind me?
ببخشید، من اسم شما را فراموش کردهام. میشود به من یادآوری کنید؟
to remind somebody what/how…
به کسی یادآوری کردن چه/چطور ...
Can someone remind me what I should do next?
میشود کسی به من یادآوری کند باید بعدش چکار کنم؟
to remind somebody + speech
به کسی یادآوری کردن + نقل قول
‘You had an accident,’ he reminded her.
او به او یادآوری کرد: «تو یک تصادف داشتی.»
2
به یاد چیزی یا کسی انداختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تداعی کردن
به یاد کسی آوردن
مترادف و متضاد
cause one to remember
make one think of
to remind somebody of something/somebody
کسی را یاد چیزی/کسی انداختن
1. She reminds me of her mother.
1. او من را به یاد مادرش میاندازد.
2. That song always reminds me of our first date.
2. آن آهنگ همیشه من را یاد قرار اولمان میاندازد.
[عبارات مرتبط]
reminder
1. تذکر
to reminisce
2. به یاد آوردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
remember
remedy
remarry
remarkably
remarkable
remiss
remonstrate
remora
remorseful
remote
کلمات نزدیک
remembrance day
remembrance
remember
remedy
remedial
reminder
reminisce
reminiscence
reminiscent
remiss
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان