[اسم]

reminder

/rɪˈmaɪndər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تذکر یادآورنده

معادل ها در دیکشنری فارسی: تذکر خاطرنشان یادآوری یادآور
  • 1.If he forgot to pay his rent, his landlady would send him a reminder.
    1. اگر او فراموش کند اجاره‌اش را پرداخت کند، صاحبخانه‌اش برای او یادآورنده می‌فرستد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان