Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اجر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
remuneration
/rɪˌmjuːnəˈreɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اجر
مزد، پاداش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حقالزحمه
مترادف و متضاد
pay
reward
1.They demanded adequate remuneration for their work.
1. آنها برای کارشان تقاضای مزدی کافی کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
remunerate
remover
removed
remove the wheel.
remove
renaissance
renaissance man
renal
rename
renascent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان