[اسم]

remuneration

/rɪˌmjuːnəˈreɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اجر مزد، پاداش

معادل ها در دیکشنری فارسی: حق‌الزحمه
مترادف و متضاد pay reward
  • 1.They demanded adequate remuneration for their work.
    1. آنها برای کارشان تقاضای مزدی کافی کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان