Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از سر گرفتن
2 . ریاستارت کردن (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to restart
/ˈriːstɑːrt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: restarted]
[گذشته: restarted]
[گذشته کامل: restarted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از سر گرفتن
دوباره شروع کردن
1.They want to restart the talks.
1. آنها میخواهند مناظرات را از سر بگیرند.
2
ریاستارت کردن (کامپیوتر)
1.Try restarting your computer.
1. ریاستارت کردن کامپیوترت را امتحان کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
rest with
rest stop
rest on one's shoulders
rest on
rest house
restart the computer
restate
restaurant
restaurant car
restaurateur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان