[اسم]

result

/rɪˈzʌlt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نتیجه نتایج (جمع)

مترادف و متضاد answer consequence outcome cause
result of something
نتیجه چیزی
  • 1. Most accidents are the result of human errors.
    1. بیشتر تصادفات نتیجه اشتباهات انسانی است.
  • 2. They will announce the result of the vote tonight.
    2. نتیجه رای‌گیری را امشب اعلام خواهند کرد.
  • 3. This book is the result of 25 years of research.
    3. این کتاب، نتیجه 25 سال پژوهش است.
as a result of ...
در نتیجه ...
  • Unemployment has risen as a direct result of new economic policies.
    در نتیجه مستقیم سیاست‌های جدید اقتصادی، بیکاری افزایش یافته است.
with the result that ...
با نتیجه اینکه/با این نتیجه که ...
  • The farm was flooded, with the result that most of the harvest was lost.
    مزرعه سیل زده شد، با نتیجه اینکه بیشتر محصول از بین رفت.
end result
نتیجه نهایی
  • The end result of her hard work was a place at medical school.
    نتیجه نهایی کار [تلاش] سخت او، (به‌دست آوردن) جایگاهی در دانشگاه پزشکی بود.
to get a result
نتیجه گرفتن
  • We badly need to get a result from this match.
    ما به‌شدت نیاز داریم از این مسابقه نتیجه بگیریم.
[فعل]

to result

/rɪˈzʌlt/
فعل ناگذر
[گذشته: resulted] [گذشته: resulted] [گذشته کامل: resulted]

2 حاصل شدن منجر شدن، منتج شدن، ناشی بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انجامیدن باعث شدن
مترادف و متضاد arise derive stem
  • 1.When water levels rise, flooding results.
    1. وقتی که سطح آب بالا می‌رود، سیل حاصل می‌شود [منجر به سیل می‌شود].
to result from something
ناشی از چیزی بودن/از چیزی حاصل شدن
  • 1. Anger may result from an argument.
    1. عصبانیت ممکن است ناشی از یک مجادله باشد [عصبانیت ممکن است از یک جروبحث حاصل شود].
  • 2. Job losses are resulting from changes in production.
    2. از دست رفتن مشاغل ناشی از تغییرات در تولید است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان