Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موسیقی راک
2 . سنگ
3 . نبات
4 . تاب خوردن
5 . تاب دادن
6 . شوکه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
rock
/rɑk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موسیقی راک
مترادف و متضاد
rock music
a rock group/star/music
گروه/ستاره/موسیقی راک
the late rock star, Freddie Mercury
ستاره راک مرحوم، "فردی مرکوری"
2
سنگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تختهسنگ
سنگ
صخره
مترادف و متضاد
boulder
stone
1.Waves crashed against the rocks.
1. موجها بر سنگها کوبیده میشدند.
a layer of rock
لایهای از سنگ
3
نبات
a stick of rock
یک شاخه نبات
[فعل]
to rock
/rɑk/
فعل ناگذر
[گذشته: rocked]
[گذشته: rocked]
[گذشته کامل: rocked]
صرف فعل
4
تاب خوردن
تکان تکان خوردن
مترادف و متضاد
move backwards and forwards
move to and fro
sway
wobble
1.The boat was rocking gently on the lake.
1. قایق داشت به آرامی روی برکه تاب میخورد.
5
تاب دادن
تکان تکان دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جنباندن
مترادف و متضاد
quake
shake
vibrate
to rock somebody/something
کسی/چیزی را تاب دادن
I rocked the baby until she went to sleep.
من آنقدر بچه را (در گهواره) تاب دادم تا اینکه خوابش برد.
6
شوکه کردن
تکان دادن
informal
مترادف و متضاد
astonish
astound
shock
stun
to rock something/somebody
چیزی/کسی را شوکه کردن
1. The country was rocked by a series of political scandals.
1. کشور به خاطر چندین جنجال سیاسی تکان خورد.
2. The news rocked the world.
2. (آن) خبر، جهان را شوکه کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
rochester
robustly
robust
robotics
robot
rock and roll
rock bottom
rock candy
rock climbing
rock dove
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان