[اسم]

roommate

/ˈruːm.meɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هم اتاقی هم‌خانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: هم‌خانه هم‌اتاقی هم‌اتاق
مترادف و متضاد flatmate roomie
  • 1.We were roommates our freshman year in college.
    1. ما سال اول دانشگاه هم اتاقی بودیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان