Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هم اتاقی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
roommate
/ˈruːm.meɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هم اتاقی
همخانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همخانه
هماتاقی
هماتاق
مترادف و متضاد
flatmate
roomie
1.We were roommates our freshman year in college.
1. ما سال اول دانشگاه هم اتاقی بودیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
roomer
room-mate
room service
room for improvement
room
roomy
roost
rooster
root
root about
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان