Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کار انجام دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
run errands
/rʌn ˈɛrəndz/
1
کار انجام دادن
خرید خانه انجام دادن
1.He often runs errands for his grandmother.
1. او معمولا کارهای مادربزرگش را انجام میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
run down
run away
run around like a chicken with its head cut off
run after
run across
run for
run in the family
run into
run off
run off at the mouth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان