[فعل]

to run through

/ɹˈʌn θɹˈuː/
فعل گذرا
[گذشته: ran through] [گذشته: ran through] [گذشته کامل: run through]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چیزی را تا آخر مصرف کردن تمام کردن

  • 1.She ran through the entire amount within two years.
    1. او در طی دو هفته کل مبلغ را تمام کرد [کامل خرج کرد].

2 به‌سرعت خواندن به‌سرعت بررسی کردن

  • 1.He ran through the names on the list.
    1. او اسامی لیست را به‌سرعت خواند.

3 دوره کردن تکرار کردن

to run through something
چیزی را تکرار کردن
  • 1. Can we run through Scene 3 again, please?
    1. می‌شود سکانس 3 را دوباره تکرار کنیم، لطفاً؟
  • 2. Let’s run through the first scene again.
    2. بیا دوباره سکانس اول را تکرار کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان