Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چیزی را تا آخر مصرف کردن
2 . بهسرعت خواندن
3 . دوره کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to run through
/ɹˈʌn θɹˈuː/
فعل گذرا
[گذشته: ran through]
[گذشته: ran through]
[گذشته کامل: run through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چیزی را تا آخر مصرف کردن
تمام کردن
1.She ran through the entire amount within two years.
1. او در طی دو هفته کل مبلغ را تمام کرد [کامل خرج کرد].
2
بهسرعت خواندن
بهسرعت بررسی کردن
1.He ran through the names on the list.
1. او اسامی لیست را بهسرعت خواند.
3
دوره کردن
تکرار کردن
to run through something
چیزی را تکرار کردن
1. Can we run through Scene 3 again, please?
1. میشود سکانس 3 را دوباره تکرار کنیم، لطفاً؟
2. Let’s run through the first scene again.
2. بیا دوباره سکانس اول را تکرار کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
run some tests
run short of something
run scans for viruses and spyware
run over
run out of time
run to
run up
run up against
run-down
run-in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان