Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با عجله و بدون فکر کاری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to rush into
/rʌʃ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: rushed into]
[گذشته: rushed into]
[گذشته کامل: rushed into]
صرف فعل
1
با عجله و بدون فکر کاری کردن
1.I rushed into marriage when I was much too young.
1. من وقتی خیلی جوان بودم با عجله و بدون فکر ازدواج کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rush hour
rush
ruse
rural
rupture
rush job
rushed
rushed off one's feet
rushes
rusk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان