[فعل]

to scavenge

/ˈskævɪndʒ/
فعل ناگذر
[گذشته: scavenged] [گذشته: scavenged] [گذشته کامل: scavenged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لاشخوری کردن (از لاشه حیوانات و مواد درحال‌تجزیه) تغذیه کردن

  • 1.The crows scavenged on the dead carcass.
    1. کلاغ‌ها از لاشه مرده تغذیه کردند.

2 زباله‌گردی کردن پیدا کردن خوراک و... (در میان زباله)

  • 1.We managed to scavenge a lot of furniture from the dump.
    1. ما توانستیم اسباب‌واثاثیه زیادی از زباله‌دانی پیدا کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان