[صفت]

screwed-up

/ˌskruːd ˈʌp/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more screwed-up] [حالت عالی: most screwed-up]

1 ناراحت و بی‌قرار افسرده و مضطرب

informal
  • 1.He's been really screwed up since his wife died.
    1. او وقتی زنش فوت کرد، واقعاً ناراحت و بی‌قرار شده‌است.
an extremely screwed-up kid
یک بچه به‌شدت افسرده و مضطرب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان