[فعل]

to screw up

/skru ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: screwed up] [گذشته: screwed up] [گذشته کامل: screwed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراب کردن گند زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: افتضاح بارآوردن
informal
مترادف و متضاد mess up
  • 1.I really screwed up her project.
    1. واقعاً پروژه او را خراب کردم.
  • 2.You really screwed up there!
    2. تو واقعاً آنجا گند زدی!

2 مچاله کردن

to screw something up
چیزی را مچاله کردن
  • 1. I screwed up the letter and threw it into the fire.
    1. من نامه را مچاله کردم و آن را درون آتش انداختم.
  • 2. Screw the foil up into a little ball.
    2. فویل را به‌شکل یک دایره کوچک مچاله کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان