[فعل]

to scurry

/ˈskɜːri/
فعل ناگذر
[گذشته: scurried] [گذشته: scurried] [گذشته کامل: scurried]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سراسیمه رفتن تند و سریع حرکت کردن

مترادف و متضاد run hastily scuttle
  • 1.Ants scurried around the pile of rotting food.
    1. مورچه ها دور غذای فاسد شده تند و سریع حرکت کردند.
  • 2.She said goodbye and scurried back to work.
    2. او خداحافظی کرد و سراسیمه به سرکار برگشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان