Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مجسمه
2 . مجسمهسازی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sculpture
/ˈskʌlptʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مجسمه
پیکر، تندیس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مجسمه
مترادف و متضاد
carving
figure
statue
1.He collects modern sculptures.
1. او مجسمههای مدرن جمعآوری میکند.
a marble sculpture of Venus
یک تندیس مرمری از (الهه) ونوس
2
مجسمهسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکرتراشی
حجاری
مجسمهسازی
1.The boundary between painting and sculpture is displaced.
1. مرز بین نقاشی و مجسمهسازی جابهجا شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
sculptress
sculptor
sculpt
scull
scuffle
scum
scupper
scurrilous
scurry
scurvy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان