[اسم]

sculpture

/ˈskʌlptʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجسمه پیکر، تندیس

معادل ها در دیکشنری فارسی: مجسمه
مترادف و متضاد carving figure statue
  • 1.He collects modern sculptures.
    1. او مجسمه‌های مدرن جمع‌آوری می‌کند.
a marble sculpture of Venus
یک تندیس مرمری از (الهه) ونوس

2 مجسمه‌سازی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیکرتراشی حجاری مجسمه‌سازی
  • 1.The boundary between painting and sculpture is displaced.
    1. مرز بین نقاشی و مجسمه‌سازی جابه‌جا شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان