[فعل]

to scupper

/skʌpr/
فعل گذرا
[گذشته: scuppered] [گذشته: scuppered] [گذشته کامل: scuppered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌هم زدن تباه کردن، مختل کردن، نابود کردن

مترادف و متضاد thwart
  • 1.If Schneider had seen him that would have scuppered all his plans.
    1. اگر "شیندلر" او را دیده بود، آن تمام نقشه‌هایش را به‌هم می‌زد.

2 عمداً غرق کردن کشتی (از طریق ایجاد حفره)

  • 1.The ship was scuppered and seriously damaged.
    1. (آن) کشتی عمداً غرق شد و شدیداً آسیب دید.
[اسم]

scupper

/skʌpr/
قابل شمارش

3 مجرای ناودان مجرای ناودان کشتی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان