[اسم]

security guard

/sɪˈkjʊrəti gɑrd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حراست نگهبان

معادل ها در دیکشنری فارسی: انتظامات
  • 1.Then a security guard from a nearby building signaled to me that Ihad to stop.
    1. سپس حراست ساختمان کناری به من اشاره کرد که باید توقف کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان