Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فروختن
2 . قبولاندن
3 . به فروش رفتن
4 . فروش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sell
/sel/
فعل گذرا
[گذشته: sold]
[گذشته: sold]
[گذشته کامل: sold]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فروختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فروختن
به فروش رساندن
آب کردن
مترادف و متضاد
auction
trade
vend
buy
to sell something
چیزی را فروختن
1. Excuse me, do you sell newspapers?
1. ببخشید، شما روزنامه میفروشید؟
2. They sell drinks and snacks.
2. آنها نوشیدنی و خوراکی میفروشند.
3. We'll be selling the tickets for $50 each.
3. ما هر کدام از بلیتها را 50 دلار خواهیم فروخت.
to sell something to somebody
چیزی را به کسی فروختن
I sold my car to James for £800.
من ماشینم را به قیمت 800 پوند به "جیمز" فروختم.
to sell somebody something
به کسی چیزی فروختن
I sold James my car for £800.
من ماشینم را به قیمت 800 پوند به "جیمز" فروختم.
2
قبولاندن
ترغیب کردن، متقاعد کردن
to sell an idea/plan
ایده/برنامه را قبولاندن
Now we have to try and sell the idea to management.
حالا باید سعی کنیم و ایده را به مدیریت بقبولانیم.
to sell something to somebody
چیزی را به کسی قبولاندن
It’s hard for any government to sell new taxes to the electorate.
برای هر دولتی سخت است که مالیاتهای جدید را به رأیدهندگان بقبولاند.
3
به فروش رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به فروش رفتن
to sell for/at something
چیزی به قیمت ... به فروش رفتن
1. The pens sell for just 50p each.
1. این خودکارها هر کدام فقط به قیمت 50 پنی به فروش میرسند.
2. The shirts are selling for $30 each.
2. پیراهنها هر کدام 30 دلار به فروش میرسند.
[اسم]
sell
/sel/
قابل شمارش
4
فروش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فروش
[عبارات مرتبط]
seller
1. فروشنده
to sell up
2. فروختن (خانه، شرکت و...) بهخاطر مهاجرت یا بازنشستگی
selling
3. فروش
sellout
4. (نمایش، اجرا و ...) کاملا به فروش رفته
sell-off
5. فروش یکجا و ارزان (کسبوکار)
selling price
6. قیمت فروش
تصاویر
کلمات نزدیک
selflessness
selflessly
selfless
selfishness
selfishly
sell like hotcakes
sell off
sell out
sell out of
sell up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان