[فعل]

to settle down

/ˈsɛtəl daʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: settled down] [گذشته: settled down] [گذشته کامل: settled down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تشکیل خانواده دادن مستقر شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسکان گرفتن سکنی گزیدن
  • 1.She felt she wasn't yet ready to settle down.
    1. او احساس کرد هنوز آماده تشکیل خانواده دادن نیست.
  • 2.When are you going to get married and settle down?
    2. کی می‌خواهی ازدواج کنی و تشکیل خانواده دهی؟

2 نشستن ولو شدن

  • 1.I settled down in front of the television.
    1. من روبه‌روی تلویزیون ولو شدم.

3 آرام شدن (اوضاع)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرام شدن آرام گرفتن
  • 1.I’m sure things will settle down soon.
    1. مطمئنم اوضاع به‌زودی آرام می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان