Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صحنه (داستان، فیلم و نمایش)
2 . سرویس غذاخوری (قاشق، چنگال، بشقاب و ...)
3 . تنظیمات
4 . محیط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
setting
/ˈsetɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صحنه (داستان، فیلم و نمایش)
زمان و مکان
1.The play has its setting in Vienna.
1. صحنه این نمایش در "وین" است.
contemporary setting
صحنه معاصر
She writes short stories with a contemporary setting.
او داستانهای کوتاه با صحنهای معاصر مینویسد.
2
سرویس غذاخوری (قاشق، چنگال، بشقاب و ...)
مترادف و متضاد
place setting
1.A seven-piece place setting costs about £45.
1. یک سرویس غذاخوری هفتتکه حدوداً 45 پوند قیمت دارد.
2.She has two settings of silver.
2. او دو سرویس غذاخوری نقره دارد.
3
تنظیمات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تنظیمات
1.The performance of the engine was tested at different settings.
1. عملکرد آن موتور در تنظیمات مختلف آزمایش شد.
2.What setting should the oven be on?
2. فر باید روی چه تنظیماتی باشد؟
4
محیط
فضا، مکان، موقعیت
مترادف و متضاد
environment
surroundings
a rural/an ideal/a beautiful/perfect/an idyllic ... setting
محیط یا مکان روستایی/ایدهآل/زیبا/عالی/روستایی و...
1. It was the perfect setting for a wonderful Christmas.
1. آن محیطی عالی برای یک کریسمس فوقالعاده بود.
2. Their cottage is in a beautiful rural setting.
2. کلبه آنها در یک مکان روستایی زیبا است.
a controlled setting
محیط کنترلشده
The experiment will be conducted in the controlled setting of the laboratory.
این آزمایش در محیط کنترلشده آزمایشگاه انجام خواهد شد.
social settings
محیطهای اجتماعی
People tend to behave differently in different social settings.
مردم گرایش دارند که در محیطهای اجتماعی مختلف، بهطور متفاوتی رفتار کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
setter
settee
set up
set out
set on
setting hen
settle down
settle on
settlement
seven
کلمات نزدیک
setter
settee
sett
seth
setback
settle
settle a disagreement
settle down
settle for
settle in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان