Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تشکیل خانواده دادن
2 . نشستن
3 . آرام شدن (اوضاع)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to settle down
/ˈsɛtəl daʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: settled down]
[گذشته: settled down]
[گذشته کامل: settled down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تشکیل خانواده دادن
مستقر شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسکان گرفتن
سکنی گزیدن
1.She felt she wasn't yet ready to settle down.
1. او احساس کرد هنوز آماده تشکیل خانواده دادن نیست.
2.When are you going to get married and settle down?
2. کی میخواهی ازدواج کنی و تشکیل خانواده دهی؟
2
نشستن
ولو شدن
1.I settled down in front of the television.
1. من روبهروی تلویزیون ولو شدم.
3
آرام شدن (اوضاع)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرام شدن
آرام گرفتن
1.I’m sure things will settle down soon.
1. مطمئنم اوضاع بهزودی آرام میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
settle a disagreement
settle
setting
setter
settee
settle for
settle in
settle on
settle up
settled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان