Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کوچگاه
2 . توافق
3 . تسویه (حساب)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
settlement
/ˈsetlmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کوچگاه
محل استقرار عشایر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهاجرنشین
1.The Romans established a settlement on the south shore.
1. رمیها یک کوچگاه در ساحل جنوبی ساختند.
2.The tool was found in Iron Age settlements.
2. آن ابزار در کوچگاه عصر حجری پیدا شد.
2
توافق
توافقنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حل و فصل
رفع
رفع و رجوع
سازش
فیصله
to reach a settlement
به توافق رسیدن
After days of talk, the two sides reached a settlement.
پس از روزها صحبت، آن دو طرف به توافق رسیدند.
to negotiate a settlement
مذاکره کردن برای رسیدن به توافق
His lawyers are understood to be negotiating a settlement.
معلوم شد که وکلای او میخواهند برای رسیدن به توافق مذاکره کنند.
a divorce/marriage/property... settlement
توافقنامه طلاق/ازدواج/ملک و...
She got her home as part of the divorce settlement.
او خانهاش را به عنوان بخشی از توافقنامه طلاق از آن خود کرد.
3
تسویه (حساب)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسویه
the settlement of a debt
تسویه بدهی
Settlement of debt is made monthly by direct debit.
تسویه بدهی هر ماه توسط برداشت مستقیم صورت میگیرد.
a cheque in settlement of a bill
یک چک برای تسویه صورتحساب
She had to pay a cheque of $5 000 in settlement of her bills.
او باید یک چک 5 هزار دلاری برای تسویه صورتحسابها بپردازد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
settle on
settle down
setting hen
setting
setter
seven
sevener
seventeen
seventeenth
seventh
کلمات نزدیک
settled
settle up
settle on
settle in
settle for
settler
seven
seven hundred
seven hundredth
seventeen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان