[اسم]

shell

/ʃel/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لاک صدف، پوست

معادل ها در دیکشنری فارسی: لاک
a shell necklace
گردنبندی از صدف
snail shells
لاک حلزون
walnuts shell
پوست گردو

2 پوسته بدنه، دیوارها یا سازه بیرونی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوست
  • 1.The house was now a shell gutted by flames.
    1. خانه اکنون پوسته‌ای بود که طعمه آتش شده بود.

3 پوکه (اسلحه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوکه

4 خمپاره

معادل ها در دیکشنری فارسی: خمپاره
[فعل]

to shell

/ʃel/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: shelled] [گذشته: shelled] [گذشته کامل: shelled]

5 تیراندازی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گلوله‌باران کردن
  • 1.They shelled the city all night.
    1. آنها تمام شب به شهر تیراندازی کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان