[اسم]

shortness

/ˈʃɔrtnəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوتاهی

معادل ها در دیکشنری فارسی: کوتاهی
  • 1.Shirley was very conscious of her shortness and always wore high heels.
    1. "شرلی" خیلی از کوتاهی‌اش خجالت می‌کشید و همیشه کفش پاشنه بلند می‌پوشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان