Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کوتاهی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
shortness
/ˈʃɔrtnəs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کوتاهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کوتاهی
1.Shirley was very conscious of her shortness and always wore high heels.
1. "شرلی" خیلی از کوتاهیاش خجالت میکشید و همیشه کفش پاشنه بلند میپوشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
shortly
shortlist
shorthorn
shorthand
shorthair
shortness of breath
shorts
shortsightedness
shot
shot in the arm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان