[اسم]

shot

/ʃɑːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برداشت شات

معادل ها در دیکشنری فارسی: پلان
  • 1.the opening shot of a character walking across a desert
    1. برداشت نمای باز یک شخصیت فیلم در حال قدم زدن در بیابان

2 گلوله تیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: تیر گلوله گلوله
to take a shot at somebody/something
گلوله [تیر] به سمت کسی/چیزی شلیک کردن
  • Someone took a shot at the car.
    یک نفر به (سمت) ماشین تیر شلیک کرد.
to fire shots
گلوله شلیک کردن
  • He fired four shots.
    او چهار گلوله شلیک کرد.
a shot hits somebody/something
گلوله به کسی/چیزی خوردن
  • The shot hit the burglar in the chest and killed him instantly.
    گلوله به سینه آن سارق خورد و در جا او را کشت.

3 ضربه (ورزش) شوت، پرتاب

معادل ها در دیکشنری فارسی: شوت
  • 1.two foul shots
    1. دو ضربه خطا

4 عکس

to get/take a shot
عکس گرفتن
  • 1. He took a shot of the sunset.
    1. او از غروب آفتاب عکس گرفت.
  • 2. I managed to get some good shots of the carnival.
    2. من توانستم چند عکس خوب از آن کارناوال بگیرم.

5 آمپول سوزن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آمپول سوزن
مترادف و متضاد injection
  • 1.a shot of morphine
    1. آمپول مورفین
  • 2.Have you had your typhoid and cholera shots?
    2. آیا آمپول [واکسن] تیفوس و وبا را زده‌ای؟

6 وزنه (پرتاب وزنه)

مترادف و متضاد the shot

7 شانس پیروزی (اسب و ... در یک مسابقه) احتمال برد

  • 1.The horse is a 10–1 shot.
    1. اسب 10 به یک احتمال برد دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان