[اسم]

sick leave

/sˈɪk lˈiːv/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرخصی استعلاجی

معادل ها در دیکشنری فارسی: مرخصی استعلاجی
  • 1.He was on sick leave following a heart attack.
    1. او بعد از یک سکته قلبی مرخصی استعلاجی گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان