[اسم]

slate

/sleɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فهرست نامزدهای انتخاباتی

2 سنگ لوح اسلیت

  • 1.The roof of the church was made of slate.
    1. سقف کلیسا از سنگ لوح ساخته شده بود.

3 تخته سنگ لوح

معادل ها در دیکشنری فارسی: لوح
[فعل]

to slate

/sleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: slated] [گذشته: slated] [گذشته کامل: slated]

4 شدیدا انتقاد کردن سرزنش کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان