[صفت]

slumped

/slʌmpt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لمیده لم داده

  • 1.The driver was slumped exhausted over the wheel.
    1. راننده خسته پشت فرمان لمیده بود.
  • 2.There was a slumped figure in the chair.
    2. یک فرد لمیده در صندلی نشسته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان