[فعل]

to slump

/slʌmp/
فعل ناگذر
[گذشته: slumped] [گذشته: slumped] [گذشته کامل: slumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 افت ناگهانی داشتن کاهش یافتن (سریع)

مترادف و متضاد drop
  • 1.Profits slumped by over 50%.
    1. نرخ سود بیشتر از 50% کاهش یافته‌است.
  • 2.Sales have slumped this year.
    2. فروش امسال افت داشته‌است.

2 افتادن (ناگهانی و محکم)

  • 1.Suddenly the old man slumped to the floor.
    1. ناگهان مرد محکم به زمین افتاد.
[اسم]

slump

/slʌmp/
قابل شمارش

3 افت سقوط، رکود

معادل ها در دیکشنری فارسی: رکود
مترادف و متضاد drop
  • 1.a slump in profits
    1. افت ارزش بهره
  • 2.This is the worst slump in property prices since the 1990s.
    2. از دهه 1990 تا کنون این بدترین رکود در نرخ املاک است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان